loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت امام حسین , متن روضه شب عاشورا , متن روضه شب دهم محرم , روضه شهادت امام حسین , روضه شب عاشورا , روضه شب دهم محرم , متن روضه روز عاشورا , متن روضه

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2234 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1292 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 608 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3814 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1646 زمان : نظرات (0)

حاج منصور ارضی

 

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه یا ولی الله إن بیْنی و بیْن الله عز و جل ذنوبا لا یأْتی علیْها إلا رضا

سفره ات را مادرت زهرا فراهم می کنم

چون وهب آخر نگاهت سر به راهم می کند

هر چه میخواهی بگیر از من، گدایی را نگیر

نوکری خانهی تو پادشاهم میکند

سی شب ماه خدا، شکر خدا، گفتم حسین

پس محرم، محرم این دستگاهم میکند

تو خودت پیغام دادی که بیا، من آمدم

دوری از تو مطمئنا روسیاهم میکند

بیشتر از یک سیاهی لشگرم کردی حساب

چون علمدارت فدایی سپاهم میکند

در میان خیمههایت دست من را هم بگیر

چشم خیس دخترت دارد نگاهم میکند

به لباس کهنهای که دوخته زهرا، قسم

خواهر تو بیقرار قتلگاهم میکند

فکر این که میرود صحرا به صحرا پیکرت

مثل زینب عاقبت بیسرپناهم میکند

یکی از اصحاب نگهبانه کنار خیمه ابی عبدالله،میگه دیدم خواهر عرض کرد داداش،میخوام بهت بگم،این اصحاب و یاراتو امتحان کردی؟فردا میمونن پای رکابت؟(اخه زینب داغ دیده ست)چرا اخه میدونه یه روزه امام حسنو شبونه تنها گذاشتن،همه رفتن،معاویه لعنت الله علیه همه رو خرید

نگهبان جزء اصحابه،میگه نگهبانیمو رها کردم به سرم زدم،رفتم تو خیمه ی اصحاب،گفتم حبیب چرا نشستی؟زینب بی بی دو عالم نگرانه پاشید شمشیراتونو آماده کنید دیدم همه ی اصحاب وارد میدون شدن :

یا بنات رسول الله ،شمشیرهاشونو بالا کشیدن ،ما فردا وایمیستیم ....

با خدا در حرمت از چه نیایش نکنم

باز هم ناله ی من شد که فروکش نکنم

چقدر حرف تلنبار شده روی دلم

خواهرم می‌شود ازچشم تو خواهش نکنم

حرفهایی زده مادر که به هم ریخته ام

می شود موی تو را باز نوازش نکنم

هی دست سر حسینش میکشه،هی میگه آقا بشین،هی دورش می گرده،هی دستای ابی عبدالله رو میبوسه ...هی انگشترشو نگاه می کنه ...

خواهری فلسفه اش خرج برادر شدن است

کار من کرببلا نائب مادر شدن است

خداحافظ حسین عزیز عالمین ...

خداحافظ به زهرا نور عین ...

میاید بوی هجران ...

دلم خون شد حسین جان ...

حسین سالار زینب ....

روضه شهادت امام حسین (ع) - سفره ات را مادرت زهرا فراهم می کنم - حاج منصور ارضی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 656 زمان : نظرات (0)

حاج میثم مطیعی

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

دیگه از الان صحابی ای بین خیمه ها نیست؛فقط خودشون موندن؛دو سه تا مرد موندن؛چندتا بچه موندن؛زن ها و بی بی های حرم موندن،آقا ای کاش یه کاری میتونستم بکنم،آقا دیر رسیدم

قصه ی روز دهم ای یار مارا می کشد

داغ تو تکرار در تکرار ما را می کشد

حسییین ... حسیییین ...

قبل عاشورا برای مادرت جان داده ایم

روضه ی تلخ در و دیوار ما را می کشد

عمرمان دادی خدایا تا به عاشورا رسیم

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود،این همه روضه شنیدیم

عمرمان دادی خدایا تا به عاشورا رسیم

گرچه عاشورای تو صدبار ما را می کشد

چیزی نمونده آقامون رو بکشن...

کشت زینب را همین دیشب,وداع تو حسین!

قصه ی آن آخرین دیدار ما را می کشد

یه دیدار دیشب بود؛یه دیدار هم یک ساعت دیگه ست؛برای آخرین بار اومد کنار برادر،جای بوسه پیدا نکرد،یه نفر تو قتلگاه منتظرشه،زینب بیا،ببین قتلگاه پر از گل یاس شده؛صدا بلند شداُخَیَّ الیَّ

لب گودال مادر افتاده

ته گودال بی سر افتاده

از رو نیزه یک سر افتاده

معجر افتاده...اکبر افتاده

اصغر افتاده...

حسین...حسین....آآآآ..‌‌‌

او میدوید و....

پناه حرم کجا داری میری بگو برادرم

بدرقه ی راه تو اشک چشم ترم

آهسته تربرو داداش مضطرم

پناه حرم....یادم نرفته لحظه ی زمین خوردنت

بمیره خواهرت چقدر غریب کشتنت

یه جای سالمم نمونده روی تنت

حسین....حسیین....

کشت زینب را همین دیشب,وداع تو حسین!

قصه ی آن آخرین دیدار ما را می کشد

چشم و دست او فدای تو شده, بی چشمداشت

ساقیِ برگشته از پیکار مارا می کشد

تا سلامی میدهد...

امام زمان ما رو ببخش مستمع روضه دو نفرن یکی مادرشه؛یکی امام زمانه...

تا سلامی میدهدبر بند بند پیکرت

السلام علی الاعضاء المقطعات

تا سلامی میدهدبر بند بند پیکرت

بندهای ناحیه این بار مارا می کشد

السلام علی الشیب الخضیب...حسین..‌

السلام علی الخد التریب

بارها از قتلگه گفتیم و سوزش کم نشد

عاقبت این روضه ی دشوار، ما را می کشد

روضه شهادت امام حسین (ع) ظهر عاشورا -قصه ی روز دهم ای یار مارا می کشد - حاج میثم مطیعی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 443 زمان : نظرات (0)

حاج حسن خلج

 

 

خسی دل خسته هستم درشب غمگین عاشورا

شب میقات خسی هستم که با آه نسیمی میروداین سو وآن سو

تاپریشان بودنم امشب شود اثبات

گاهی دنبال این پرچم گاهی دنبال آن پرچم یه ساعت تواین مجلس یه ساعت تواون مجلس؛پریشانم،پریشانم،شب عاشوراست،بی قرارم،نسیم روضه ای ازهرطرف میوزه منم همون سمتی کشیده میشم

خسی دل خسته هستم درشب غمگین عاشورا

شب میقات،خسی هستم که باآه نسیمی میرود این سووآن سوتاپریشان بودنم امشب شوداثبات

دراین حالت زمان رامیکشم مثل نخی بیرون ازاین ابیات

پریشانی من سرایت میکنه به دیگران وهمه چیز؛نگاه کردم دیدم فقط من پریشان نیستم؛زمین وزمان پریشان حسینه

دراین حالت زمان رامیکشم مثل نخی بیرون ازاین ابیات

 واین گونه به جای این که پای روضه ی سخت وداعت باحرم گریه کنم...

 یک دفعه میبینم خودم راخسته در دروازه ساعات

حضور کاروانی که به شرحش  آه این توضیح شدلازم که نه عباس و اکبردارد ونه عون و نه قاسم

به روی نیزه هاجمعنددورهم

سر این اسمها هرچندناسالم؛ زمان چون ذهن من درروضه امشب پریشان است

 مگرکه میشود باشد سرجایش زمان وقتی که امشب حضرت زینب پریشان است

زینب که پریشون بشه عالم پریشونه؛ زینب که بهم بریزه هستی به هم میریزه؛ چه برسه به ذهن من !زمان ومکان و همه چی درهم میشه

 به روی روضه ی سخت اسارت چشم میبندم

 دراین اوضاع دل تنگی؛دراین حس پریشانی ؛

عقب تر میرود بامن زمان تا لحظه ای که آمده کرب وبلا زینب به مهمانی

برگشتم اون روزی که خانم واردکربلاشد،ذهنم پریشونه،دیگه پریشونم دیگه،ذهنم میره فقط میخواددنبال زینب باشه

رسیده کاروان این جانباشدهیچ توضیحی برای هیچ کس لازم

بهتون عرض کردم وقتی فکرم رفت دروازه ی ساعات سرها رو دور بر زینب دیدم اماچه سرهایی! یه جای سالم به این سرهانیست،این سرهااینجوری نبودکه

که هم عباس و اکبرداردهم عون هم قاسم به روی نیزهارفت دورزینب

اسمهاهستنو این دفعه ولی سالم

چه روزگاری داشته زینب وقتی وارداین کربلاشدباچه جلالی وجبروتی وارداین کربلاشد،بزرگترین بزرگان عالم دور و برشو گرفتن، عباس زانوخم کرد،باجلال وجبروت پیادش کردن

زمان داردعقب ترمیروداین دفعه تا آن جاکه عبدالله رفته خواستگاری خانه مولابرای زینب کبری

به خودمیبالد این جا نوکرت

به به که زینب ضمن عقدش بارهاشرط حسین ابن علی را میکند مطرح

که دوری ازحسینش درحقیقت غیرممکن بود

امیرالمومنین فرمودزینب جان اگرقصدازدواج داشته باشی عبدالله خوب شوهریه برات،عرض کردبابا

حکم آنچه توفرمایی و رای آنچه تو بنمایی

من فقط این شرط دارم،شرط من اینه که به عبدالله بگو:هرجاحسین بره منم باحسین میرم؛هرجاحسین بمونه منم باحسین میمونم؛ این زینب که شرط ازدواج میذاره

تحمل میکندآیاچگونه بعدامشب دوری اورا

که ساعاتی دگرباقیست تاآغازدوری، ظهرعاشورا

دراین لحظه وداعه عمه وارباب دیدن داشت

لهوف روضه هاشان هم شنیدن داشت

تماشای چنین تصویرمحزونی برای چشم هرعلامه ی دهری یقینا قیمت جامه دریدن داشت...

پس ازاین لحظه هادر لحظه ی گودال چون بوسیدزینب حنجرش را

تیغ قاتل نیزتصمیم بریدن داشت...

 و قد زینب کبری خمیدن داشت

 به غیرازگوشواره بوی بیتاب رقیه داستانهای کشیدن داشت

زمان خم شد،همینکه قامت ارباب روی نیزه اش خم شد

زمان برگشت درگودال وقتی  که سرت برگشت

روبه خیمه و عضوی ازاعضای بدنت کم شد

زمان درهم شد،آن وقتی که درگودال اعضای تو درهم شد

زمان چشم خودش رابست،تاازپیکرت یک چکمه بالارفت

به روی صفحه ی قرآن خدایاشمر با پارفت

زمان ازحال رفت اینجا،که هی ازحال زهرا رفت

زمان پاشیدازهم چون تنت پاشیده شدازهم

زمین که هیچ!حتی آسمان پاشیدازهم چون تنت پاشیده شدازهم

وبعدازبندبندتو اعضات پاشیده شدازهم

چون تنت پاشیده شدازهم

زمان درظهرعاشورادرنگی داشت درگودال

وهرچه شمر روی پیکرت باخنجرخودکاشت درگودال

سنان برداشت...

علاوه براینکه زینب یه هوچشمش بازکرددیدسری به نیزه بلنداست این بود،یه خورده این ورترنگاه کرددید:

تنی به نیزه هابلنداست دربرابرزینب...

حسین... چیه؟ چه خبرته؟

بعدازهزاروچهارصدسال ازراه رسیدی یه روسیاه مثل من داره یه نقلی میگه،تومیشنوی حالت اینه؛

اگراینست تاثیرشنیدن شنیدن کی بود....

چیکارکردزینب؟دوتادستاشو گذاشت روسرش"وامحمداه! واعلیاه وااماه

ای ملائک لاله درهامون کنید؛شمررا ازقتله گه....

حتمابایداین روضه رابخونم امشب شبشه یکی یکی باهمه خداحافظی کردبچه هاشوبغل گرفت باخواهراش خداحافظی کردهمه ی خانمهاوبی بی هااومدن با آقاوداع کردن فقط یه خانومه توخیمه اش مونده ازخیمه اش بیرون نیامده ازخجالت زینب علی اصغرهم که دیگه نداره همه دارو ندارش حسینه اما حیاء میکنه جلوبیادهمه خداحافظی کردن رباب موندتوخیمه این آتیش توجیگرش موندتاکی تومجلس آن طبیب دید سرها روچیدن به جان همه تون سرعلی اصغرهم بوداما سراغ سرعلی نرفت طناب اسارت راپاره کرددویدسرحسین رابغل گرفت آقا حسین

 

دانلود بخش اول

روضه شهادت امام حسین (ع) - خسی دل خسته هستم درشب غمگین عاشورا - حاج حسن خلج

دانلود بخش دوم

روضه شهادت امام حسین (ع) - خسی دل خسته هستم درشب غمگین عاشورا - حاج حسن خلج

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 757 زمان : نظرات (0)

سید مهدی میرداماد

 

شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود

شب مقدمه نیست، منتظری امشب،شاید خیلی ها یك سال منتظر یك همچین شبی هستند،اول كه باید سجده ی شكر به جا بیاریم:خدایا یه شب عاشورای دیگه زنده ایم ،به ما اجازه دادن برا پسر فاطمه گریه كنیم،از همین ابتدا دلت مهیا ست، مقدمه نچینم،معطلت نكنم

شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود

جان ها به کف، تنها سپر ،سرها علم بود

آن شب خدا بود و خدا بود و خدا بود

برلب دعا بود و دعا بود و دعا بود

چه خبره كربلا؟هر شب یه سئوال پرسیدم از همه تون، امشب هم یه سئوال می پرسم، این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ جانم فدات آقا جان، دو تا دلیل براش نوشتن، دلیل اول این بود، می خواست تا صبح مناجات كنه و قرآن بخونه و نماز،وقت برا عبادت گرفت،دلیل دومش كه با دل ِ من و تو بازی می كنه، حضرت می خواست وقت بگیره، اونایی كه قرار ِ برسن،برسن، قربون تو برم آقا منتظر بودی یه عده بیان،آقا جان ممنونتم صبر كردی ما هم به تو برسیم

یاران همه در فکر وصل یار بودند

در انتظار صبح خون بیدار بودند

 همه مشتاق شهادتند،چه خبره؟ می خوای یه پرده اش رو كنار بزنم،بگم؟

اصغر گلو را بهر تیر آماده کرده

آغوش ثارالله را سجاده کرده

ای سلام خدا به حبیب بن مظاهر، خوشبحال اونایی كه الان كنار ضریحشن

آن شب حبیب اطراف خیمه پاس می داد

پاس حرم پشت سر عباس می داد

 همین جوری كه داشت سر كشی می كرد، پاسبانی می كرد، فرمانده ی اصحاب حبیب بن مظاهر ِ، رسید كنار خیمه ی زینب، صدا داره میآد، خواهر و برادر دارن با هم حرف میزنن

جان جهان از دادن سر حرف می زد

آهسته زینب با برادر حرف می زد

كجا می خوای بری داداش؟


می گفت ای که عالِم ِ غیب و شهودی

آیا همه یاران خود را آزمودی؟

داداش من نگرانم

این ها که با تو دعوی اخلاص دارند

فردا مبادا که تو را تنها گذارند

داداش من هنوز مدینه یادمه،اینا نكنه فردا مثه بابام علی تو رو تنها بذارن؟نكنه اینها مثه یارای داداش حسنم باشن؟ اینها رو امتحان كردی؟ جواب ابی عبدالله رو ببین

فرمود خواهر یک به یک را آزمودم

هر چند خود از قلبشان آگاه بودم

اینان که بر عمر ابد هم ناز دارند

حاشا که دست از یاری ما باز دارند

 تا این حرف هارو حبیب شنید، دست و پاش شروع كرد لرزیدن

ز این گفت و گو رنگ حبیب از رخ پریده

انگار بر تن جامه ی جان را دریده

انگار اینجا مرگ خود را آرزو کرد

زاری کنان در خیمه ی انصار رو کرد

با این كه ابی عبدالله  یارانش رو آزموده، با این كه از دلشون با خبره، ولی حبیب رفت تو خیمه ی اصحاب

کی حامیان اهلبیت از جای خیزید

باید همه خون جای اشک از دیده ریزید

 مگه چی شده حبیب؟خبر ندارید،زینب نگرانه،زینب نگرانه ما اینجا نشستیم

جاری به رخ از دیده ی زینب گلاب است

بر امشب و فردای ما در اضطراب است

بر غربت آل پیمبر اشک ریزید

زینب صداتان میزند از جای خیزید

یه دهه داری میگی حسین،برا امشب،امشب تنوره سینه ات داغه،اومدم بگم:حسین جان!آقاجان!یعنی میشه منم جزو یاران امام زمانم باشم؟یه كاری بكنم دل امام زمانم آرام بشه؟ اصحاب امشب یه كاری كردند، دل خواهر حسین آرام شد،كاری كردن خیالش راحت شد،ان شاءالله من و تو هم جوری پا به ركاب باشیم،مثل اصحاب حسین علیه السلام، ما هم دل امام زمانمون رو شاد كنیم،البته ما ندیدیده آماده ایم،یا صاحب الزمان!،امام صادق یه یاری داشت، حضرت رو ندیده بود، حضرت هم اونو ندیده بود، تاریخ اسمش رو آورده به نام، كُلَیْب ،اینقدر تسلیم امام صادق بود، كه  معروف بود به كُلَیْب تسلیم، میگن:هر چی امام صادق می گفت، ندیده می گفت:چشم.اطاعت می كرد، تسلیم محض امام بود، بعد امام بهش یه پیغام داد،گفت: به كُلَیْب بگید من ندیدمش اما دوسش دارم، كسی كه ندیده تسلیم ما بشه، بگو یا صاحب الزمان، منم می خوام شب عاشورا تصمیم بگیرم تسلیم تو باشم، آی جوان دنبال این هستی امام زمان از تو راضی بشه؟امشب شب احیاء است،شب مناجات ِ، من ِ گنهكار میگم:یا صاحب الزمان!قول میدم دیگه گناه نكنم، قول میدم كاری كنم، تو ازم راضی باشی، حبیب اصحاب رو بلند كرد،پاشید زینب نگران ِ

آل رسول الله را یاری نمایید

بر زینب اعلان وفاداری نمایید

آن طائران قله ی خون پر کشیدند

پر در حریم آل پیغمبر کشیدند

اومدن كنار خیمه،صدا زدن:

ای خاندان وحی ما یار شماییم

تا پای جان خود طرفدار شماییم

پیوسته سرباز فداکار شماییم

یار شما یار شما یار شماییم

خیالت راحت باشه زینب، تا ما هستیم یه مو از سر حسینت كم نمیشه، همین حرف رو عمل كردن،فردا تا اصحاب بودن، اجازه ندادن یه نفر از بنی هاشم میدان بره، نشون دادن تو عمل،یكی یكی اول اصحاب رفتن، وقتی اصحاب به شهادت رسیدن، دیگه بنی هاشم رفتن ، زینب خیالش راحت شد، یه نگرانیش بر طرف شد، یه دغدغه اش بر طرف شد، اما نگرانی ِ اصلیش یه چیز دیگه است، شنید حسینش داره حرف از مرگ میزنهیا دَهرُ أُفٍّ لَكَ مِن خَلیلِ حسین من زنده باشم و تو حرف از مرگ بزنی، آخ نگرانم. از امشب به بعد دیگه باید یه روضه رو لبت باشه،از امشب شروع میشه،همین امشب بیا اسمت رو تو روضه خونای شب عاشورا بنویس، كاری نداره،یه چشم پر اشك می خواد كه داری،یه دل پر سوز می خواد كه داری، دستت رو مشت كن، مثه این مادرایی كه داغ دیدن، بزن به سینه ات،روضه از امشب اینه:امان از دل زینب....

فردا چه جوری این خواهر و برادر از هم جدا شدن؟ چند تا وداع داره ابی عبدالله، بشمارم برات، وداع با زنهای اهل حرم،الله اكبر، اومد جلوی خیمه ها،یا ام الكلثوم! یا رباب!یا سكینه! یا زینب!علیکن من السلام این یه وداع ِ، این یه خداحافظی ِ، مقتل میگه همه دورش حلقه زدن، صدای ضجه بلند شد، یكی میگه:  رُدَّنا اِلى حَرَم ِ جَدِّنا یه وداع با زین العابدین كرد، الله اكبر، من اصرار دارم شب عاشورا این یه دونه رو باز كنم، نشست،زین العابدین نگاه كرد،دید همه سر و روی بابا خاكی ِ، از جای جوشن و زره خون میآد، دست زین العابدین رو گرفت، می خواد خداحافظی كنه، چه سئوال هایی كرد امام سجاد، اول گفت:بابا داداش اكبرم كجاست؟ اَیْنَ اَخی؟ حضرت گفت:داداشت به شهادت رسید، صدا زد: اَیْنَ عَمی العباس؟ بابا تو بدون عمو جایی نمی رفتی، صدا زد: عموت تو علقمه رو خاك افتاده.خلاصه كنم،سراغ هر كی رو گرفت، حضرت گفت:به شهادت رسید، كار به جایی رسید، صدا زد علی جان! پسرم، می خوای بهت بگم چه خبره؟ غیر از من و تو دیگه مردی تو خیمه ها نمونده،یه وداع دیگه هم كرد، اون وداعی كه خیلی ها گرفتار میشن، مقدس اردبیلی فرمود:مادر ما زهرا این روضه رو دوست داره، وقتی گرفتار میشید، می خواهید فاطمه بیاد،میگن:روضه ی وداع بخونید همینه،آخ بمیرم برات، می خوام این روضه رو با زمزمه بخونم برات، می خوام با یه زبون دیگه،عاشقونه، اونجایی كه حسین پیراهن رو طلب كرد، این رمز بین خواهر و برادر ِ، پیراهن رو كه خواست،نمیگم با پیراهن چه كرد، همتون اهل روضه اید، فقط یه نگاه به پیراهن كرد،بو كرد، دید بوی دستای مادر رو میده، بذار بگم،شبش ِ، جلو زینب پیراهن رو پاره كرد، داداش چه می كنی؟ گفت: می خوام كاری كنم،فردا اینها به این پیراهن طمع نكنند،حسین.... پیراهن رو به تن كرد،آرام آرام داره از زینب دور میشه، التماس رو ببین.

كجا داری میری

انگار می خوای راس راسی از خواهر جدا بشی

كجا داری میری

بدون خواهرت می خوای بری فدا بشی

كجا داری میری

تنهام بذاری و عزیز نیزه ها بشی

پشت سرت برادر

از نفس افتاد خواهر

وایسا می خوام ببوسم

گلوت و جای مادر

داره سپاه میرسه

روز سیاه میرسه

صدای مادر داره

از قتلگاه میرسه

بُنَیَّ قَتَلُوكَزینب داره التماس میكنه،داداش! مهلاً مهلا

آروم آروم برو

بذار تنت كنم داداش دستباف مادرم

بذار بفهمم كه قرار ِ چی بیاد سرم

سئوال زینب رو، تو ناله بزن، داداش:

برا چی محكم میزنی گره به معجرم؟

تو شاهد ِ اشكمی

باخبر از دردمی

دعا بكن خواهر و

نبینه نامحرمی

حسین....

ای تشنه لب حسین،حسین،حسین

جان زینب حسین،حسین،حسین

الله اكبر،این یه وداع ِ،یه وداع ِ دیگه ام هست، با همه خداحافظی كرد، همه رو دید، اونایی كه دختر دارن،این وداع آخر صدای گریه ی حسین رو بلند كرد، دختر دارا می دونن،دیدی بخوای مسافرت بری،با پدرت، با مادرت، با برادرت، با پسرت خداحافظی كنی، دختر میایسته یه گوشه فقط نگاه میكنه، میذاره همه خداحافظی هاشون رو بكنن، آخر سر، یه دفعه دیدن این دختر دستای اسب رو بغل كرده، بابا بیا پایین، بیا بغلم كن.

اگر نازی كند دختر خریدارش پدر باشد

حضرت از اسب اومد پایین بغلش كرد،آروم در گوشش حرفی زد،لا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِكِ حَسْرَةً اینقدر من و با گریه ات آتیش نزن،نمیدونم بهش چی گفت، شاید گفت: تو خرابه میام.شاید گفت:دوباره همو می بینیم،نمی دونم چی گفت، تاریخ ننوشته چی گفت، فقط یه سئوال كرد، بابا،خبر شهادت مسلم رو كه دادن، دخترشو بغل كردی،نوازش كردی، بابا به من بگو می خوای بری، بعد از تو كی من رو بغل كنه؟ كی منو نوازشم كنه؟ بگم یانه؟ بعد از حسین به جای اینكه نوازشش كنن، من عربیش رو میگم،مقتل رو میگم، خودت میفهمی، منو ببین، به جای اینكه نوازشش كنن،  اجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ جسد ابیها یكی نیزه زد، یكی سیلی زد، یكی كعب نی زد.امان،امان،امان. حسین به زینب می گفت: آروم باش،آروم باش خواهرم. اماچه جوری آروم باشه زینب؟ فردا همین موقع میدونی چه خبره؟

سری به نیزه بلند است در برابر زینب

ای بی كفن حسین،حسین،حسین

عریان بدن حسین،حسین،حسین

خداحافظی هاشو كرد، رفت به طرف میدان، جنگید،بعضی ها نوشتن سی و سه زخم، از نیزه، سی و چند زخم از تیر و تیغ، اما بگذرم، مقتل بخونم،یا صاحب الزمان وَاشتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَینِ علیه السلام تشنه اش شد، رو اسبش نشسته، تكیه داد به نیزه اش، یه نانجیبی گفت:نگذارید استراحت كنه. چه كردند؟ یه سنگ به پیشونیش زدن، خون از صورت سرازیر شد، كمر بندش رو باز كرد، پیراهنش رو بالا زد،بگم یا نه؟نانجیب تیر سه شعبه رو تو كمان گذاشت،ای حسین.....قلب حسین رو هدف گرفت، عبارت مقتل اینه: فانبعث الدم کالمیزاب خون مثل ناودان از سینه میریخت، هر كاری كرد از روبرو در نیومد، میگن: ارباب ما خم شد، تیر رو از پشت سر، اینجا دیگه طاقت نیاورد

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

 فسقط عن فرسه علی خده الأیمن

 

دانلود بخش اول

 روضه شهادت امام حسین (ع) - شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود - سید مهدی میرداماد

دانلود بخش دوم

 روضه شهادت امام حسین (ع) - شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود - سید مهدی میرداماد

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 763 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی


سرت سلامت ای زریه ی زهرا

دلت چقدر خون غروب عاشورا

امروز داره بارون می باره

آسمونم برا تو زاره

سحر برات صدقه دادم

آخه دلت تحت فشاره

یا صاحب الزمان،امروز دل  امام زمان تحت  فشاره

کشتی  رحمت تو دریایی از خون

عرش خدا روی  ریگ بیابون

ای زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

این خار و خاشاک زمین،منزل و مأوی تو نیست

کشتی  رحمت تو دریایی از خون

عرش خدا روی  ریگ بیابون

یه تشنه لب خسته و بی حال

افتاده از روی  اسب  خون یال

همه سرازیرن به سمتش

چی میگذره میون گودال

ارباب ما،میون گودال ،آقای ما الان داره دست و پا می زنه،ای وای،آی آقا،ای غریب مادر

آسمونم سرخ از ، حرارت خاک

تشنه تر از صحرا، این تن صد چاک

میاد سر و صدای نیزه، تو این برو بیای  نیزه

شمشیر و تیغ و خنجر و سنگ، می باره پا به پای نیزه

اصلاً عاشورا نباید روضه بخونیم،همین که بدونی این لحظه لحظه ی شهادت ،لحظه ی نگاه کردن بچه هاست از بالای بلندی،چی دارن می بینند الان؟تو داری می شونی طاقت نمیاری،امون از دل زینب...

ماه افتاد آه در گودال

عمه با نیزه های دور تنت، ساخت یک بارگاه در گودال

بود پیراهنت سفیدولی، میشود راه راه در گودال

میشود راه راه بعد کبود، آخرش هم سیاه در گودال

ای بمیرم برای یک آقا، آمده یک سپاه در گودال

سر تو میرود فقط پایین، گاه در تشت گاه در گودال

داشتم انتظار از نیزه ،انتظار شکار از نیزه

تا که زینب برای پیکر تو ساخت سنگ مزار از نیزه

تا سرت را به نیزه می کوبند، می رود اختیار از نیزه

از تو پیکر بریدنش با تیغ، از تو گردن فشار از نیزه

زخم شد سر گشوده از شمشیر، بعد هم بی شمار از نیزه

در تمام مسیر می ریزد، دانه های انار از نیزه

تا نیفتد به خاک می ترسم، از سر، از نیزه دار، از نیزه

آه سبقت گرفت در این دشت نیزه از خار، خار از نیزه

گفتنی نیست این که افتاده، سر تو چند بار از نیزه

آمد بالای گودال چی دید؟

به منبر نشسته، به جایی که شش ماه اصغر نشسته

به پا خیز نامرد، که اینجا فقط جز تو دختر نشسته

حیا کن نبر شمر، ببین کنج گودال حیدر نشسته

نکش خنجرت را ،بیانداز وقتی که مادر نشسته

نشسته است بر خاک، کسی که به دوش پیمبر نشسته

در این زخم واره، اگر نیزه بر خواست خنجر نشسته

قلب امام زمان تحت  فشاره،آقامون حالش خوب نیست،یه وقت دیدن زینب دست روی سر گذاشت،وامحمدا، ولی اون نانجیب داره کارش رو میکنه،واعلیا،وا اماه، واحسنا، واحمزتا، واعقیلا، واجعفراسربالااومدگفت:واحسینا.حسین...داشت حسین هنوز نفس می زد،شنید میگن به خیمه ها حمله کنید،تکیه رو نیزه داد آروم بلند شد،گفت:من هنوز زنده ام...حسین.... اول بیایید کار من  حسین رو یک سره کنید...حسین...سر که روی نیزه رفت،همه ی لشکر به طرف خیمه ها حمله کردند،اما قبل از لشکر ذوالجناح به خیمه آمد.

همه از خیمه ها بیرون دویدند

ولی سالار زینب را ندیدند

تا دید ذوالجناح بدون راکب آمده

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین

الان ارباب من و تو، توی گودال ،صدای نفس کشیدنش به خس خس افتاده، وَالشمرُ جالس ٌ عَلی صَدرکَ بچه هاش دارن نگاه میکنن،حسین.... پیراهنی که با تیر و نیزه به بدن بچسبه، فقط یه راه داره راحت در بیآد،غیر از پاره کردن،اون اینه که از سر در بیآد،همه منتظرند شمر کارش رو تمام کنه.ای حسین...

روضه شهادت امام حسین (ع) عصر عاشورا - سرت سلامت ای زریه ی زهرا - حاج محمود کریمی 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 419 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

ما اندکیم و خیل دشمن، بی‌شمارند

ما چند تن، اینان همه، چندین هزارند

این ظلمت شب، این شما، این راه صحرا

یاران من، این قوم، با من کار دارند

امشب مرا در کربلا تنها گذارید

آخر عزیزان شما، چشم انتظارند

من در پی ارشاد اینانم، دریغا!

اینان، مصمّم از برای کارزارند

هر کس بماند با من اینجا، کشته گردد

یاران من، یکسر قتیل این دیارند

اینان نه تنها، تشنۀ خون من هستند

حتی به فکر خون طفل شیرخوارند

پای امامت و ولایت ایستادن معرفت می خواد،معرفت آدم رو نگه میداره.

اینجا جواب العطش، تیر سه شعبه است

اینجا به حلق تشنه خنجر می‌گذارند

فردا در اینجا، دسته‌گل‌های مدینه

لب تشنه، زیر خارها، جان می‌سپارند

فردا شوم، از چار جانب تیرباران

این تیرها باید ز پشتم سر در آرند

فردا، تمام کوه‌ها، بر من بگریند

فردا تمام سنگ‌ها، بر من ببارند

فردا تمام قصۀ ما را، در این دشت

شمشیرها، بر خاک، با خون می‌نگارند

زوّار من، تا بیشتر بر من بسوزند

با خود کتاب نخل «میثم» را بیارند

فرمود:عباس جان از اینها مهلت بگیر،بعضی ها شاید بگن حسین،حسین و مهلت،اون كسی است كه به همه مهلت میده،دیگه كسی بخواد شهید بشه با این اعتقاد كه پسرش میگه: ألَسنا على الحق؟ ما برحقیم؟بله،چه باكی مارو از دم تیغ بگذرونند.حبیب میگه:هزار بار بمیرم و زنده بشم و بسوزونند،خاكستر بشم،خاكسترم رو به باد بدن،من دوباره دوست دارم زنده بشم برا حسین بمیرم،برادرهای مسلم امشب نشسته بودند،ابی عبدالله برای اینكه راه همه باز بشه،فرمود:فرزندان عقیل،پسر عموها،شما مسلم رو دادید،داغ مسلم برا شما بسه،شما برگردید،سرشون رو انداختند پایین،بریم؟كجا بریم؟دو دلیل محكم آوردند كه بمونند،یه دلیل هم تو دلشون بود،اونم عشق بود،اما دلایلی كه عنوان كردند،اول عرض كردند آقاجان:تازه حالا ما خون برادرمون رو طلب داریم،اینم به كنار ما الان بریم مردم چی میگند،میگن:آقا و مولاتون رو میان صحرا رها كردین،آقا جان:ما عاشق تو هستیم،ما از خدامون ِ برای تو كشته بشیم.به حبیب امشب فرمود:می خوای جات رو در بهشت ببینی؟اگه می خوای ببینی بین دو انگشت من رو نگاه كن،حبیب سرش رو هم برنگردوند،چشمش به صورت ابی عبدالله بود،گفت:من بهشت می خوام چیكار كنم،بهشت من شمایید..حسین

روضه شهادت امام حسین (ع) - ما اندکیم و خیل دشمن، بی‌شمارند - حاج محمود کریمیhttp://s4.picofile.com/file/7865707953/download_2.gif

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 31
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 228
  • آی پی دیروز : 313
  • بازدید امروز : 1,703
  • باردید دیروز : 2,722
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 28
  • بازدید هفته : 16,877
  • بازدید ماه : 97,497
  • بازدید سال : 1,307,421
  • بازدید کلی : 19,813,249